چیزی که هرگز به یک دوست نابارور نخواهم گفت
چیزی که هرگز به یک دوست نابارور نخواهم گفت

تصویری: چیزی که هرگز به یک دوست نابارور نخواهم گفت

تصویری: چیزی که هرگز به یک دوست نابارور نخواهم گفت
تصویری: چیماماندا آدیچیه : خطر داشتن تنها یک داستان در مورد چیزی 2024, مارس
Anonim

من آن را به وضوح به یاد داشته باشید.

چندی پیش نبود که من و شوهرم در معرض چرخه چهارمین شکست IVF قرار گرفتیم. از نظر احساسی ، فرسوده ، زخم خورده و شکست خورده بودیم. از نظر جسمی ، با اضافه وزن بیش از حد و هیچ نوزادی درونم ، خسته شده بودم. از نظر مالی ، بهانه جناحی ، ما خرج شدیم. بارها و بارها گریه کرده بودم تا حساب نکنم. نوزادانم را از دست دادم و تقریباً کل پس انداز بازنشستگی خود را گرفته بودیم. ما فکر کردیم شاید در جاده ها ، اگر این چرخه آخر جواب ندهد ، ممکن است به دنبال پرورش باشیم.

یکبار دیگر امتحان کنید همین بود ما یک انتقال جنین دیگر را امتحان می کردیم و اگر موفقیت آمیز نبود ، کار ما تمام شد. ما تازه کشف کرده بودیم که من همراه با تخمهای خسته کننده ام جهش ژنی داشتم و حتی اگر این بار پروتکل کاملاً جدیدی داشتیم ، اما با احساساتی که مراقب آن بودیم ، وارد آن شدیم.

مرتبط: بله ، ناباروری من تعریف می کند

در نهایت برای ما کار کرد. جنین ریز ما برای مدت طولانی در اطراف گیر کرده و تقریباً به نوزادی کامل ترم تبدیل شد. کمتر از یک ماه دیگر او را به دنیا می آورم. کلمات نمی توانند توصیف کنند how من از این معجزه که به ما اعطا شده احساس شادی می کنم. ما یک شانس ایمان دیوانه وار را به دست آوردیم که تا به امروز نمی دانم چگونه بچه خود را جمع و جور کرده ایم.

و هنوز.

وحشتی را که احساس کردم ممکن است این اتفاق نیفتد به یاد می آورم. این احساس در گودال شکمم ، از خودم می پرسد که چگونه می توانم بدون بچه زندگی کنم. تلاش برای توضیح این نکته برای کسی که جهنمی به نام ناباروری را تجربه نکرده بود ، گاهی بی فایده بود. حتی تشویق مادرانی که نابارور شده اند روی گوش های کر من می افتد.

"من جای تو بودم. فکر می کردم هرگز این اتفاق نخواهد افتاد ، اما بعد از آن کودک معجزه ام آمد. این اتفاق برای شما هم می افتد. هرگز تسلیم نشوید!"

انگار داشتم غرق می شدم. سرم مدام زیر آب می لغزید. بینی و گلویم پر شد و من می توانستم نفس بکشم اما فقط برای لحظه ای هوا می گیرم قبل از اینکه دوباره به زیر زمین بروم. نجات دهنده من در ساحل ایستاده بود و دستانش را در اطراف دهانش گرفت و داد زد: "تسلیم نشو! هرگز تسلیم نشو!" محافظ زندگی کنار او فراموش شده نشسته بود.

بعضی از ما هرگز باردار نمی شویم. برخی ممکن است پس اندازهای خود را در یک فرزندخواندگی تخلیه کنند تا فقط به نتیجه نرسد. برخی هرگز نمی توانند نوزادی را به دنیا بیاورند.

نمی تواند در مورد کودک سوم تصمیم بگیرد
نمی تواند در مورد کودک سوم تصمیم بگیرد

بهترین مشاوره ای که در مورد داشتن سومین نوزاد به دنیا آمدم یا نه

زنی که تست بارداری برگزار می کند
زنی که تست بارداری برگزار می کند

وقتی بعد از سقط جنین در فکر بارداری مردد هستید

این کلمات را افراد خوش فکر بیان می کنند ، که بیشتر آنها قبلاً موفقیت کسب کرده بودند. بچه های آنها را در رستوران به زانو در می آورید زیرا آنها با اطمینان به شما می گویند شما هم می توانید موفق باشید. مجامع باروری با این احساسات پر می شود ، عمدتا توسط مادرانی که باردار هستند یا محل تولد آنهاست. IVF آنها مثر بود. پذیرش آنها موفقیت آمیز بود. آنها تلاش کردند تا فقط خود به خود باردار شوند.

حالا که باردار شده ام ، هفته ها از زایمان می گذرد ، می توانم یکی از آن افراد باشم. از این گذشته ، من یک داستان موفقیت هستم. اما به همین دلیل است که ، بعد از سالها ناباروری ، هرگز به کسی که هنوز در سفر است نمی گویم "هرگز تسلیم نشو": زیرا این همیشه اتفاق نمی افتد.

بعضی از ما هرگز باردار نمی شویم. برخی ممکن است پس اندازهای خود را در یک فرزندخواندگی تخلیه کنند تا فقط به نتیجه نرسد. برخی هرگز نمی توانند نوزادی را به دنیا بیاورند. من می دانم که این کلمات قصد سو to قصد ندارند. آنها برای امید دادن به کسی که هنوز در تنگنا قرار دارد ، در نظر گرفته شده اند. هدف آنها تشویق است. اما چه اتفاقی می افتد که یک زن و شوهر تصمیم به قطع درمان می گیرند؟ آیا آنها شکست خورده اند زیرا آنها تسلیم شده اند؟ آیا آنها به اندازه کافی تلاش نکردند؟

مرتبط: مهد کودک من چیزی فراتر از یک اتاق است

هر چقدر می خواهیم امیدوار باشیم که همه ما ناباروری را "کتک خواهیم زد" ، کسانی هستند که هرگز صاحب فرزند نخواهند شد. میدانم. من با آن روبرو شدم و وقتی به گذشته فکر می کنم ، آیا این چرخه کارایی نداشت ، آیا من قدرت انجام یک کار دیگر را دارم؟ بعد از پنج بارگذاری IVF ناموفق ، چه فایده ای داشت؟

من هرگز به دوستان و عزیزانم در سنگر ناباروری نمی گویم که هرگز تسلیم نشوید. من آنها را تشویق می کنم من به آنها می گویم من در صورت نیاز به صحبت کردن ، یا حل کردن مشکلات ، آنجا هستم و در دسترس هستم. شراب و شکلات می آورم و با آنها گریه می کنم. و اگر آنها به من بگویند که کارشان تمام شده است ، و دیگر نمی توانند چرخه دیگری را انجام دهند ، من به این تصمیم احترام می گذارم.

چون فوق العاده شخصی است. دلخراش است. شنیدن "هرگز تسلیم نشو" برای کسی که چاره دیگری ندارد ، می تواند دردناک باشد.

ناباروری طاقت فرسا است. به نظر می رسد این یک نبرد سربالایی مداوم باشد و سرانجام ، به یک حد رسیده است. و ممکن است لحظه ای پیش بیاید که یک زن و شوهر حوله را پرتاب کنند و بگویند: "کار من تمام شده است. من سعی کردم. و من تمام شدم."

و این اشکالی ندارد.

توصیه شده: