مامان ، آیا می خواهی تنها بشی؟
مامان ، آیا می خواهی تنها بشی؟

تصویری: مامان ، آیا می خواهی تنها بشی؟

تصویری: مامان ، آیا می خواهی تنها بشی؟
تصویری: Откровения. Массажист (16 серия) 2024, مارس
Anonim

من بچه ها را به خواب می برم و این برای همیشه طول می کشد. آنها در فن اهمال کاری استادند. وقتی دیگر چیزهای آشکار یخ ، حمام ، غذای میان وعده و یک کتاب دیگر تمام شد ، آنها با دور دیگری از بوسه ها ، بغل ها و خواسته هایشان به دنبال قلاب می روند. در طی این آخرین امتیاز ، من آغوش نیمه الاغ و لنگ زدن را ارائه می دهم زیرا خسته شده ام.

سپس بچه های من با تغییرات این س startال شروع به حفاری من می کنند:

"آیا شما قصد دارید با Manboy X ازدواج کنید؟"

مرتبط: دختر عزیز: چیزی که باید از آن محافظت کنی

من که در هنر زیبای انحراف مهارت دارم ، آنرا با زینگرهای یک خط قدم در می آورم.

به پسرم می گویم: "اما ای جی ، من قبلاً با تو ازدواج کرده ام!"

"نه تو نیستی." او برای یک کودک 5 ساله باهوش است.

من در آستانه بیرون رفتن هستم که آریا اصرار دارد که چیزی برای گفتن به من دارد.

"من مامان ، آیا می خواهی مثل نانا تنها باشی ، با دو سگ چینی و آب نبات سفت کره ای؟"

تنهایی؟ اگر (دخترم) فقط می دانست که چقدر وقت تنهایی خود را دوست دارم.

پدر و مادر خجالتی
پدر و مادر خجالتی

7 نکته ای که فقط مادران خجالتی درباره فرزندپروری می دانند

دو دوست زن که به یکدیگر رازهایی می گویند
دو دوست زن که به یکدیگر رازهایی می گویند

5 علامت شما "هزاره سالمند" هستید (بله ، این یک چیز است!)

مطابق معمول ، با توجه به جزئیات و زایمان خشک من دور می شوم. سوزن کره ای؟

"آریا ، وای ، آب نبات کره ای نانا را به یاد داری؟"

این بخشی از کلاهبرداری اجتناب از من است. "این خیلی خنده دار است. من مجبورم که این را یادداشت کنم!" من شروع به تایپ کردن این گفتگو در تلفن خود می کنم تا آن را فراموش نکنم. امیدوارم که

او نمی کند.

"خوبی؟"

"اوه عزیزم ، نانا 83 ساله است."

آریا می گوید: "تو خیلی زود خواهی بود."

"شما می خواهید من با Manboy X ازدواج کنم بنابراین من تنها نیستم؟"

"بله ، من وقتی در کنار پدرم هستم نگران شما هستم. فکر می کنم شما تنها هستید و من برای شما بسیار ناراحت هستم." او اکنون گریه می کند.

"من به این فکر می کنم که چقدر تنها هستی و این مرا ناراحت می کند."

ذهنم می چرخد. اول ، آیا او در حال ساخت این اشک ها است؟ پس … تنها؟ اگر او فقط می دانست که چقدر وقت تنهایی خود را دوست دارم.

"اوه عزیزم ، من اصلاً تنها نیستم ، در واقع هرگز تنها نمی شوم. من تنها بودن را دوست دارم! همچنین ، این دلیلی برای ازدواج نیست."

"اما مادر ، هیچ کس دوست ندارد تنها باشد." او تلافی می کند.

"انجام میدهم."

به پایین سالن ، در اتاقم می خزم و در تخت خواب ، واحه خلوت خودم می پرم. من مغرورانه مورب در عرض تخت پادشاه پهن می شوم و با لپ تاپ ، کتاب و مجله خودم را به استقلال می رسانم و خودم را استقلال می دهم.

وسایل من. تخت خواب من. تنهایی بهشت.

شما این را در ازدواج نمی گیرید. شما شبها را در رختخواب خود تنها نمی گیرید تا فقط با شما باشید. ازدواج و زندگی مشترک به معنای تقسیم مداوم فضا و انرژی است. و بعد از سالها آن ، چهار زندگی طولانی مدت (اگر ازدواج ابتدایی من را در 23 سالگی حساب کنید که من بیشتر برای خسته کردن پدر و مادرم انجام دادم) ، دو فرزند که فرزندان خود را تهیه می کردند ، دو مورد که به طلاق انجامید ، این شبهای زیادی است با عصبانیت در رختخواب قرار گرفتن ، دور شدن از یکدیگر ، گوش دادن به نفس ، خروپف ، دندان قروچه ، کابوس و گوز (مردها بسیار گوز می شوند) از شخصی که تازه با او مبارزه کرده اید. و من هیچکدام را نمی خواهم.

من عاشق تنهایی هستم. و من رابطه ای با Manboy X حک کرده ام که می توانم تنها باشم و او با آن خونسرد است. ما بعضی اوقات با هم هستیم. و شبها همیشه تنها هستیم. واضح ترین دلیل این است که من نمی خواهم بچه هایم یک مرد را در رختخواب من تجربه کنند. همیشه. من نمی خواهم آنها فکر کنند یک مرد در رختخواب من یک هنجار است ، که این یک هدف یا یک ضرورت است ، که ما باید یک شریک داشته باشیم تا کامل شود. وقتی تمام شود (آنها همیشه این کار را می کنند) از دست دادن آن تجربه دیگری از دست دادن برای آنها خواهد بود. آنها به اندازه کافی پدرانشان را ترک کرده اند.

تنها انسان هایی که می خواهم از خواب بیدار شوم ، بچه های من هستند. گیجی در پشت سر مو ، استنشاق پوست آنها ، قاشق زدن به آنها آغوش های محکم و مضاعف صبح با هر دو قابل توضیح نیست.

من دوست دارم همه چیز چگونه است. مامان برای کامل بودن نیازی به تختخواب مشترک ندارد. مامان به تنهایی کامل است. این همان چیزی است که برای من مفید است.

تنها انسان هایی که می خواهم از خواب بیدار شوم ، بچه های من هستند. گیجی در پشت سر مو ، استنشاق پوست آنها ، قاشق زدن به آنها آغوش های محکم و مضاعف صبح با هر دو قابل توضیح نیست. اولیه است من یک خرس مامان با توله هایم هستم. همه چیزهای دیگر رنگ پریده است. آنها عشقهای واقعی من هستند - تنها عشقهای من. این احتمالاً ظرفیت مرا برای یک رابطه عمیق و دوست داشتنی بزرگسالان افزایش می دهد ، اما من 100 درصد از عشقم به آنها راضی هستم. دیگر جایی برای هیچ کس نیست ، هیچ آرزویی نیست. حداقل ، یک سال و نیم از طلاق ، هنوز نه.

چگونه می توانم به بچه هایم بگویم که برای من ، ازدواج هیچ علاقه ای ندارد ، که من زمان تنهایی خود ، فضا و خودمختاری خود را دوست دارم؟ چگونه می توانم به اشتراک بگذارم که فکر یک شب تخت گذاشتن با یک نفر ، چه رسد به بقیه زندگی ، چیزی نیست که مورد علاقه من باشد؟

مرتبط: آیا حتی ممکن است والدین وضوح تصویر را حفظ کنند؟

وقتی آنها در مورد ازدواج می پرسند ، چگونه به آنها بگویم ازدواج پادزهر تنهایی نیست؟ من هرگز تنهاتر از زمانی که ازدواج کردم نبودم. من به تعهد بلند مدت و تک همسری اعتقاد دارم. اما من اعتقادی به قرارداد و امضای نام روی اوراق ندارم.

من باید مراقب باشم که دیدگاه های آنها را شکل ندهم و سعی می کنم در این مورد مبهم بمانم. من بسیار وحشت زده ام که از نظر آنها ازدواج نکردن به معنای کمبود چیزی است. غیر از چیزی غیر کل. ناراضی سعی می کنم کلمات را پیدا کنم زیرا نمی خواهم آنها نگران من باشند. اما چگونه توضیح دهم که همه آنها نیاز من هستند؟

چون حقیقت این است که من هرگز خوشحالتر نبوده ام.

توصیه شده: