به دختر کوچولو که قلبش را آواز می خواند
به دختر کوچولو که قلبش را آواز می خواند
Anonim

ما در آخرین ساعات یک سفر جاده ای 11 ساعته بودیم. آسمان بالای سر سیاه و سفید بود و بزرگراه دو لاین پیش از ما به افق کشیده شد. مطمئن بودم که هر دو بچه من تسلیم خواب شده اند. من تازه داشتم یک Ted Talk یا پادکست درباره خلاقیت یا امنیت ملی انتخاب کنم که برای من و شوهرم جذاب باشد.

سپس ، صدایی از صندلی عقب شنیدم.

مرتبط: وقتی بچه شما دوستان ثروتمندی دارد

"مامان ، می توانی" This Land Is Your Land "را بازی کنی؟"

دختر 6 ساله من احتمالاً باد دوم خود را پیدا کرده است ، زیرا به نظر می رسید انگار فقط یک فنجان قهوه سیاه را کوبیده است.

"حتما عزیزم." من سی دی ها را ورق می زدم و در آهنگ های محبوب محبوب آمریکایی مان ظاهر می شدم. مخفیانه ، من سپاسگزارم که او درخواست چیزی مانند این سی دی شاهزاده خانم وحشتناک که در اختیار ما است و باعث می شود طبل گوش من خونریزی کند ، نمی کند.

من می خواهم باور کنم که او همیشه اعتماد به نفس و تمایل دارد که صداش را بلند کند ، مهم نیست که چه نیروهایی علیه آن توطئه می کنند.

بازی را هل دادم و روی صندلی ام تکیه زدم ، امیدوارم که حداقل یکی از ما بتواند کمی چشم بسته شود.

از همان یادداشت اول ، دخترم داشت قلبش را کم می کرد. لذت و اعتماد به نفس خالص در صدای او خیره کننده بود. روی صندلی نشستم و نگاهی اجمالی به او در آینه عقب انداختم. او داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد ، و با جدیت آواز می خواند انگار که در دنیا هیچ مراقبتی ندارد. به نظر نمی رسید که او متوجه شده است که برخی از آیات را شسته یا اینکه من و شوهرم به او گوش می دهیم.

نه ، او در دنیای کوچک خودش بود و در لذت صدای خود و موسیقی گم شده بود.

سه بچه نزدیک سن
سه بچه نزدیک سن

من 3 بچه پشت به پشت داشتم و این بهترین چیز بود

هدایای فارغ التحصیلی کودکستان
هدایای فارغ التحصیلی کودکستان

8 بهترین هدیه فارغ التحصیلی کودکستان

بدون پرش از ضرب و شتم ، او درست وارد آهنگ بعدی شد. در آنجا نیز شادی ناب و عدم خودآگاهی را شنیدم که به یاد نمی آورم هنگام کودکی در حضور دیگران داشته باشم. من الان حتی در بزرگسالی هم غالباً آن را ندارم. احساس نمی کنم حتی زیر دوش هم بخوانم من تلاش می کنم صدایم را پیدا کنم ، هم صحبت کنم و هم آواز.

او هشت ترانه خواند و سرانجام از او خواسته و بخوابد. او هرگز متوجه نشد که من دارم به او گوش می دهم ، از عشق و غرور از تمایل جسارتانه او برای خوانندگی با حرارت زیاد متورم شده ام.

من از استعداد او وحشت نداشتم ، زیرا ، صادقانه بگویم ، او کمی بد قواره است. این شعر نیز دستور او نبود ، زیرا او فقط حدود 70 درصد آنها را می دانست.

این چیز دیگری بود که آن شب مرا تحت تأثیر قرار داد ، چیزی که من وحشت کرده ام وقتی او به دنیای بزرگ و گسترده ای می رود ، جایی که صدای زنان (و بدن و حقوق آنها) همیشه مورد استقبال قرار نمی گیرد یا با احترام رفتار نمی شود ، از او دور می شوم.

این آزادی او بود - آزادی آواز در بالای ریه هایش ، نه به عنوان اجرا برای کسی ، بلکه به این دلیل که از صدای صدای خودش لذت می برد. و من می خواهم که او تا آنجا که می تواند آزادی و اعتماد به نفس را حفظ کند. من می خواهم که او آن را به اتاق های هیئت مدیره ، دادگاه ها ، جلسات پیچیده ، ممیزی ها برساند - هر 10 سال یا 20 سال دیگر در هر اتاق به پایان برسد. من نمی خواهم تسلیم این ایده شوم که این فرهنگ ما که می خواهد زنان بزرگسال را از حقوق تولید مثل خود محروم کند ، در حالی که قبل از نوجوانان را جنسی می کند ، آنچه را که در آن شب دیده و شنیده ام از او سلب خواهد کرد.

نه ، من می خواهم باور کنم که او همیشه اعتماد به نفس و تمایل دارد که صداش را بلند کند ، مهم نیست که چه نیروهایی علیه آن توطئه می کنند.

مرتبط: دختر عزیز: چیزی که باید از آن محافظت کنی

حتی اگر موکول شود یا به طور موقت به زیر زمین رانده شود ، به یاد می آورم که او در 6 سالگی آن را داشته است. من آن را با گوش های خودم شنیدم. و مثل جهنم می جنگم تا مطمئن شوم او جهانی پیدا می کند که به اندازه من قدرش را خواهد دانست.

توصیه شده: