فهرست مطالب:
- 1. چگونه موهای کودک من تغییر رنگ داد
- 2. من در یک فست فود مفصل Flip-Flopped می کنم
- 3. او فقط چه آواز خواند ؟؟؟
- 4. حداقل آنها به خوبی آموزش دیده اند
- 5- چه کسی این کلمه را به او آموخت؟
- 6. آنچه مهم بود را فراموش کردم
- 7. من خودم مغز پراکنده هرگز با این زندگی روبرو نخواهم شد
2024 نویسنده: Rachel Howard | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 02:34
این تابستان است ، به این معنی که برنامه حضانت شوهرم کمی تغییر می کند و بچه ها را خیلی بیشتر می کنیم. بله این به ما زمان زیادی برای آشپزی خانوادگی ، اوقات استخر و اسب سواری می دهد! این همچنین به من وقت زیادی می دهد تا همه چیز را فریب دهم و هر دو بچه را به یک باره گریه کنم. من آنقدر با استعداد و سپاسگزارم که فقط باید هفت مورد از اشتباهات والدینی را که هفته گذشته مرتکب شدم لیست کنم …
مرتبط: 7 اشتباه والدینی که در این هفته مرتکب شدم
1. چگونه موهای کودک من تغییر رنگ داد
بعد از چند ساعت در استخر جمعه ، شنبه و یکشنبه ، دختر ناپدری 6 ساله و بلوند من ، کلوئه ، کمی نگاه می کرد ، خوب ، آیا باید بگوییم موهایش "با حسادت" بود؟ نه؟ خوب. موهایش را با کلر سبز کردم. خوشحالیم؟ (برای یادآوری ، او در مورد اینکه من جوش شیرین را در موهای او قرار داده ام به همه نمی گوید و می گوید. (این همان کاری است که گوگل انجام داده است!)
2. من در یک فست فود مفصل Flip-Flopped می کنم
در حالی که روز را با پدرم می گذراندیم ، من و بچه ها تصمیم گرفتیم برای یک ناهار در Chick-Fil-A توقف کنیم. تری ، پسر برادر 4 ساله من ، تازه از خواب چرت بیدار شده بود و حال و هوای غذا خوردن نداشت. به جای سفارش برای او ، که من معمولاً قسم می خورم ، به او اجازه می دهم افسار خود را بدست بگیرد ، زیرا ، Y'ALL ، او بدخلق بود. به طور طبیعی ، او یک بستنی سفارش داد. طبیعتاً ، وقتی که رسید و خواهرش بشقابی پر از مرغ و سیب زمینی سرخ کرده گرفت ، خودش کمی ذوب شد. مانند مادرخوانده خوبی که هستم ، من از خرید هر چیز دیگری برای خوردن او امتناع کردم … تا اینکه این کار را کردم.
3. او فقط چه آواز خواند ؟؟؟
من همیشه فکر می کردم "سوت" Flo Rida لحنی جذاب است تا اینکه من شنیدم که Chloe هر غزل را با صدای بلند و تا آنجا که می تواند آواز می خواند. این کودکی است که کلمات "او شما را دوست دارد" توسط بیتلز بهم می زند ، اما با "سوت" به هر غزل سر می زند. حتی بعد از اینکه فهمیدم واقعاً آهنگ درباره چه چیزی است (بله ، من یک گل ظریف و بی گناه هستم) به او اجازه دادم آن را تمام کند. وقتی خاموشش کردم جیغ کشید ، باشه !؟
4. حداقل آنها به خوبی آموزش دیده اند
استخری که می رویم متعلق به عموی شوهرم است و او در دو خانه در جاده خلوت ما زندگی می کند. بچه ها در تمام طول روز فوق العاده بودند ، بنابراین به آنها گفتم که وقتی با ماشین به استخر می رفتیم ، یکی از آنها می توانست جلوتر بنشیند. به جای اینکه اینگونه عمل کنند بزرگترین چیزی که تاکنون بوده است ، آنها دست به جهنم زدند و به من گفتند که اگر اجازه چنین چیزی را بدهم به زندان خواهم رفت. و سپس آنها به پنج روز آینده به همه گفتند كه من سعی كردم آنها را وادار كنار بنشینند … بدون صندلی تقویت كننده.
من هرگز نمی دانستم مزاحمت های کودک من اینقدر اضطراب ایجاد می کند
مسواک جدید BURSTkids Sonic کلید صرفه جویی در دندانهای کودکان من بوده است
فکر کردم ممکن است از شدت خندیدن شلوارم را کند کنم.
5- چه کسی این کلمه را به او آموخت؟
من بچه ها را به یک سفر سالم و دلچسب به کتابخانه رساندم! با آغوش پر از کتابهایی که باید برگردانده می شدند ، فهمیدیم که کتابخانه تعطیل است و باید روزی دیگر برگردیم. "چرا ما نمی خواهیم اینها را در کتاب بیاندازیم و فردا برمی گردیم؟" گفتم ، عملا در آفتاب گرم پرش می کنم. "افت کتاب؟" کلوئی پرسید. "افت در کتاب جهنم چیست؟" بچه ها ، من به سختی می توانستم او را سرزنش کنم زیرا فکر کردم ممکن است از شدت خندیدن شلوارم را کند کنم.
6. آنچه مهم بود را فراموش کردم
کلوئی برای پدر کارت درست می کرد و خیلی بیشتر از زمان لازم طول می کشید. بعد از هر سه یا چهار تلاش ، او خودش را روی میز غذاخوری می انداخت و هق هق گریه می کرد. با کارت پانزدهم صبرم از دست رفت. "کلوئه ، مسئله بزرگی نیست. این فقط یک کارت است. از آن عبور کن و یکی بساز. " او بلند شد ، به من نگاه کرد و گفت: "این یک معامله بزرگ است ، این یک کارت برای پدر من است و باید کاملاً عالی باشد." اوف شما می دانید که نقل قول درباره چیزهای کوچک مهمترین چیز برای بچه های کوچک شما است؟ آره با اون یکی سرمو بهم بزنید ، بله؟ من اینجا هستم و بچه کوچکم را دوباره گریه می کنم.
مرتبط: من همه رو انداختم زیر اتوبوس
7. من خودم مغز پراکنده هرگز با این زندگی روبرو نخواهم شد
اوه تو. آیا اشاره کردم که این هفته نیز هفته ای بود که من به بچه هایم دروغگو و دزد می گفتم؟ اتفاقاً هنوز هم آن را به من یادآوری می کنند. مثل ، هر وقت آنها را می بینم. "سامی ، یادت هست که حلقه های ازدواجت را گم کردی و من و تری را سرزنش کردی ، اما کل زمان آنها در جیب تو بود؟"
آره پس فکر می کنی کی من را به خاطر این کار ببخشد؟
توصیه شده:
10 کاری که اجازه نمی دهم فرزندانم مرا ببینند
برخی کارها وجود دارد که مادر نباید در مقابل بچه هایش انجام دهد
6 کاری که والدین باید به فرزندانشان اجازه دهند خودشان انجام دهند
مبارزه واقعی است (بسیار مهم است)
اجازه دهید برخی از اتاق ها به زنان اجازه دهند روند تولد خود را پردازش کنند
تجربه همه متفاوت است و متفاوت نیز می تواند آسیب زا باشد
10 کار خطرناکی که به فرزندانم اجازه می دهم انجام دهند
گاهی لازم است بگویید ، "دستورالعمل ها را پیچ کنید" و با روده بروید
چرا اجازه می دهم فرزندانم بدون من کار کنند
وقتی دوچرخه سواری اشتباه می شود ، یک مادر پسر و دخترش را فهمیده است